تنها و خسته
هنوز دارم به پشت سرم نگاه میکنم نه تو هستی نه حتی سایه ام ولی من هستم بایه لبخند ساده بی ریا از به یاد آوری قشنگی های با تو بودن هنوز به راه رفته ات نگاه میکنم خدایا این صبر را چگونه به من دادی فکر میکردم روزی که برود من می میرم ولی من اینجام نفس می کشم راه می روم زنده ام و قلبم هنوز عاشقانه میتپد برای او که دیگر نیست این حس عارفانه از کجا آمد که مرا در حریری از آرامشی طلایی گرفت هنوز نگاههای تو خاطرم را قلقلک می دهد و شکوه مهربانی هایت ذهنم را آذین می بندد نمی دانم چرا ولی حس میکنم امروز بیشتر از هر وقت دیگری از تو دورم و بی نهایت به تو نزدیکم امروز دیگر تو در منی نه تو خود خود منی نمیدانم چرا ولی من تازه امروز تو را یافتم…………
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |